قالب‌های آماده

دیشب بخاطر قهوه‌ای که خورده بودم تا ساعت سه صبح بیدار بودم. آدم که بی‌خواب می‌شود به همه‌چیز و همه‌کس فکر می‌کند. از اینکه چرا باید اینقدر قهوه بخورم که شب نتوانم بخوابم به چهارچوب رسیدم. چهارچوب در نه، به چهارچوب‌هایی که خانواده و جامعه ما را در آن قالب‌بندی می‌کنند. دقیق نفهمیدم از کجای زندگی‌مان شروع می‌شود؛ شاید قبل از تولد. نمی‌دانم. یکی‌یکی آنها را شمردم.

 

مادرها از همان اوایل بارداری سونوگرافی می‌روند. آنقدر می‌روند که حتی در ماه‌های آخر متوجه می‌شوند که بچه شبیه خودشان است یا پدرش. البته از نظر من تصوری بیش نیست. بچه که به‌دنیا می‌آید طبعا رفتارها و چهره‌ای دارد _در همان ماه‌های اول_ بزرگترها آن را شبیه به پدر یا مادرش می‌دانند؛ نبود می‌گردند توی فامیل ببینند که این رفتار عمه است یا خاله؛ دایی یا عمو وقتی می‌خندد لپش چال می‌افتد یا مادربزرگ پدری‌اش. ماه تولد و سال تولد هم یک قالب است. قالبی که من ندیدم هیچ‌وقت درست از آب دربیاید. مثلا من خودم فروردینی هستم ولی رفتارهای همه ماه‌ها را دارم. جالب است که تلاش می‌کنیم خودمان را در هر قالبی که به ما نسبت می‌دهند بگنجانیم. وقتی می‌شود با افتخار از این قالب یاد می‌کنیم وقتی هم نمی‌شود ناراحت می‌شویم.

 

از زن بودن و مرد بودن که نمی‌توانم نگویم. زن که باشیم کارها، رفتارها و شغل‌هایی را نباید انجام بدهیم. مرد که باشیم هم کارهایی را نباید انجام بدهیم چون برازنده مرد بودن نیست. این قالب از همه درد‌آورتر است. مدرسه و کلاس درس هم قالبی مخصوص به خودش دارد. من معلمی را تجربه کرده‌ام واقعا بچه‌هایی که در یک کلاس درس می‌خوانند از نظر هوش و فکر هیچ شباهتی بهم ندارند. این یعنی اینکه تعدادی بچه را در یک کلاس مثلا سوم می‌گذارند و قالب سوم را روی آن می‌زنند هم مشابه قالب‌های دیگر است. یک سری مطالب یکسان را می‌خواهند به آنها یاد بدهند. اینکه در شهرمان از فلان خاندان هستیم. آن هم قالب‌بندی خاص خودش را دارد. اینکه مثلا همه در این خانواده قد بلندی دارند و یا گوش‌های کوچکی دارند.

 

بزرگتر می‌شویم و به دانشگاه می‌رویم. می‌گویند آدم‌های فلان شهر و فلان قوم چنین هستند و چنان. اصفهانی‌ها خسیس هستند، لرها ساده‌لوح و ترک‌ها چنان.. اینجا کمتر دچار تردید می‌شویم و زودتر می‌پذیریم چون بیشتر در قالب‌ها جا شده‌ایم. کسانی که برای تحصیل به کشوری دیگر می‌روند علاوه بر خصلت‌هایی که برای آن کشور برمی‌شمرند رنگ پوست و مو و چشم هم لحاظ می‌شود. شغلی انتخاب می‌کنیم آن هم قالب خاص خودش را دارد. بین معاشرت‌ها بارها شنیده‌ایم که می‌گویند معلم‌ها اینطور آدم‌هایی هستند؛ با بانکی‌ها معامله نکنید و از کنار بنگاه‌دار رد نشوید چه برسد به سلام و احوال‌پرسی.

 

قالب پدر و مادر هم هست. پدر که همیشه مسئولیت هزینه‌ها را دارد و مادری که باید خانه باشد. یا اگر خانه نیست مسئولیت‌های خانه را نباید نادیده بگیرد. دختر با پدر رابطه خوبی دارد و پسر با مادر. اگر اینطور نباشد و این تجربه‌ها را نداشته باشیم انگار چیزی کم داریم. اگر خودمان هم این حس را نداشته باشیم اطرافیان و به تازگی شبکه‌های اجتماعی یاد‌آوری می‌کنند. سن که بالا می‌رود قالب سن را داریم. هر کار و رفتاری که می‌کنیم باید متناسب با آن باشد. هر لباسی که می‌پوشیم و هر فعالیتی که می‌کنیم.

 

اوه! از قالب دین و مذهب نگفتم نه اینکه نادیده‌اش گرفته باشم؛ نه. دل خوشی از این قالب نداشتم و ندارم. حالا تصور کنید اینطور آدمی وارد رابطه‌ای می‌شود؛ در رابطه‌های احساسی‌مان هم قالب وجود دارد. ما با کسی وارد رابطه می‌شویم تا با همه قالب‌هایی که به ما را زده‌اند در امان باشیم. ورزشی را انتخاب کنیم؛ قالب اخلاق و اندامی خاص را  به ما می‌زنند. نوع علایقمان به موضوعات مورد مطالعه و موسیقی هم همین است. تو چطور به موسیقی سنتی علاقه داری اما کلاس زومبا می‌روی؟

و خیلی قالب‌های دیگر..

 

هر چه جلوتر می‌رویم کاملا ناشناس‌تر می‌شویم؛ برای خودمان. دوست داشتم بدانم اگر این قالب‌ها نبود من چطور آدمی می‌شدم.

غیر این است که ما از ذات منشا هستیم که نامحدود و عشق است. بدون قالب و محدودیت.

پس ما هم همان خصلت‌ها را داریم. یک روزی باید تمام این قالب‌ها را از اسم، تن و اندام، احساسات، کردار و اعمال و آرزوهایمان بِکَنیم و آنها را رها کنیم و به یاد بیاوریم ذات و اصالتمان را که با این قالب‌بندی‌ها مدفون شده است.

 

 

۲ پاسخ

  1. بگذارید من هم ماشین تحلیلم را روشن کنم:
    به نظر من آدم از آنجا که دلش می خواهد همه چیز را درک کند برای رسیدن به آن، همه چیز را از راه طبقه بندی به گروه ها و قالب ها ساده می کند ، کلیشه ها را می سازد و طیف وسیعی از آدم ها را در دسته های کلی تری جای می دهد. چند شاخص برای هر دسته شناسایی و یا ایجاد می کند. بعد خیلی سطحی قالب های خود ساخته را به قضاوت و تحلیل در می آورد. اینگونه است که گمان می کند که خیلی چیز ها را می داند. قالب پدرها،رفتارها،زن ها و مردها، قومیت ها و دیگر دسته بندی ها را فهرست می کند و چند برچسب برای آن ها معرفی می کند. و جالب این که خود را در دسته هایی با ویژگی های دلخواه خود طبقه بندی می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *